پوچ‌نوشته‌های یک جوان

جوانی در جستجوی چیستی هستی، چرایی زندگی و به دنبال تخلیه احساسات

پوچ‌نوشته‌های یک جوان

جوانی در جستجوی چیستی هستی، چرایی زندگی و به دنبال تخلیه احساسات

یادآوری عظمت‌های فانی

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۹:۱۸ ق.ظ

مرگی که حتما خواهد آمد اما معلوم نیست کی، امنیت زندگی را از بین می‌برد. اگر تو نمی‌دونی که کی می‌میری ولی حتما می‌میری، این لحظه‌ای که در اون هستیم شاید تنها فرصت ما از زندگی باشه؟ کی می‌دونه لحظه‌ی دیگری هست؟ اگر من همه فرصتم، همه سهمم از زمان همین باشه باید چیکار کنم؟ مطمئنا اولویت‌بندی می‌کنم؛ مطمئنا این لحظه رو از دست نمی‌دم.

آن قصر که با چرخ همی زد پهلو / بر درگه آن شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای / بنشسته همی گفت که کوکو کوکو؟

و این فانی بودن همه چیزهای که ما عظیم پنداشتیم یک تلنگر به بشره! جمع نکن،‌ برا چی میخوای جمع کنی؟‌ دیگه میخوای از جمشید بالاتر باشی؟

آن قصر که جمشید در او جام گرفت / آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

 

پیش باد، بماند به یادگار.

نظرات  (۱)

درسته. ولی اگر مرگ نبود، زندگی کسل کننده و بی‌معنا هم می‌شد. یه وقتایی فکر به اینکه مرگ هست، دل رو اروم می‌کنه: که غصه نخور، بالاخره خلاص می‌شی.

پاسخ:
قطعا که همینطوره؛ کلا تضاد معنا رو ایجاد می‌کنه. سیاه و سفیدی، خوبی و بدی، روشن و تاریک و در آخر هم زندگی و مرگ.
اینکه بگیم خلاص می‌شیم رو نمی‌پسندم بنظرم این زندگی هم فرصتیه که باید ازش استفاده کنیم و تا می‌تونیم لذت ببریم؛ دیدمون رو اگر کمی متفاوت کنیم بهتر میشه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی