پوچ‌نوشته‌های یک جوان

جوانی در جستجوی چیستی هستی، چرایی زندگی و به دنبال تخلیه احساسات

پوچ‌نوشته‌های یک جوان

جوانی در جستجوی چیستی هستی، چرایی زندگی و به دنبال تخلیه احساسات

رشت،‌ شهر باران

يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۲، ۰۵:۰۵ ب.ظ

جای شما خالی، هفته‌ی پیش به اتفاق دوستان به رشت سفر کردیم. رشت برای من همیشه یک شهر ایده‌آل برای زندگی بوده و هست (البته بعد از گشت‌وگذار بیشتر باید بگویم کمی از امتیاز آن کاسته شد اما به‌هرحال انتخاب بهتری از تهران است)، شلوغ، پرهیایو اما دوست داشتنی، شاید بهتر بگویم که پر از حس زیبای زندگی. باران، باران و باز هم باران بود که روی سر ما می‌بارید، سبزی بیش از حد منطقه که شامل شالیزارها و مراتع سرسبز تا جنگل‌های بی‌انتهای اطراف رشت می‌شد من رو هر لحظه هیجان‌زده‌تر و در عین حال آروم‌تر می‌کرد. برای فردی که این روزها به کوه و کمر علاقه پیدا کرده است، این حجم از طبیعت بکر در ۱۵ تا ۲۰ دقیقه‌ای شهر یک موهبت حساب می‌شود، خوش‌بحال آن‌هایی که در این‌جا زندگی می‌کنند و می‌توانند از این بهشت لذت ببرند.

زندگی در رشت برای من سخت نیست، شهری که در اون دوچرخه سواری ممکن، پیاده‌روی یک عادت و نفس کشیدن راحت‌ است، ایده‌آلی که حداقل برای من یک ناممکن در تهران است. بعد از سال‌های سال که به رشت سفر کرده بودم، تصمیم گرفتم به صورت مجردی و جوری که خودم علاقه داشتم رشت را ببینم، میدان شهرداری بی‌نظیر و مردمان بسیار خون‌گرم با اون لهجه‌ی رشتی زیبا و بازار و شلوغی و سنگ‌فرش و کبوترهایی که درون میدان شهرداری درحال خوردن ارزن بودن همه‌چیز کنار هم یک کادر بی‌نطیر را شامل می‌شد. از اینکه در میدان شهرداری کم وقت گذاشتیم کمی غمگین هستم اما بنظرم یکی از خوبی‌های این سفر این بود که از رشت سیر نشدیم و این فرصتی به ما می‌دهد تا دفعه‌ی بعدی هم در کار باشد و بتوانیم دوباره این شهر دوست داشتنی رو ببینیم.

از آن طرف، وقتی که به بیرون از رشت می‌رفتیم، هزاران هزار انتخاب برای دیدن و جدا شدن از زندگی شهری و قدم زدن در طبیعت داشتیم که من و دوستانم ۲ لوکیشن بی‌نظیر مرداب سراوان و دریاچه حلیمه جان را انتخاب کردیم. پر از حس خوب، پر از دوست داشتن و چقدر بکر، تنها با ۱۰ دقیقه پیاده‌روی به دل جنگل می‌شد بکر بودن این منطقه رو از نزدیک حس کرد، البته چند دقیقه‌ی اول از انبوه اشغال‌هایی که گردشگران ریخته بودند پر بود اما پس از آن فقط زیبایی بود و زیبایی.

باید همینجا اشاره کنم که متاسفانه در شان ایران و ایرانی نیست که اینگونه به طبیعت آسیب بزند، رها کردن آشغال‌ها در طبیعت از زشت‌ترین‌ کارهاست، تنها به فاصله‌ی ۱۰ دقیقه با ماشین می‌توان اشغال‌ها را به جایی مناسب برد، هرچند که در رشت بسیار طبیعی‌ست که آشغال‌ها رو در روستاها آتیش می‌زنند (واقعا حیف هوای بی‌نظیری که با دود آلوده شود) به همین دلیل ما آشغال‌های خود را تا وسط شهر رشت و در یکی از سطل آشغال‌های پارک خالی کردیم تا شاید بتوانم کمترین ضرر را به طبیعت بکر برسانیم.

از سفر که می‌گوییم برای من به شخصه چشیدن غذای آن منطقه بسیار مهم است، بنظر من غذا یکی از مهم‌ترین ابزارهای بیان فرهنگ است، از همین رو وقتی از رشت که حرف می‌زنیم، از گوشت، خورش‌های گوناگون و پایتخت غذای ایران (شاید هم جهان) باید گفت. پلاکباب، دوش کباب، چنچه گوساله، خورش اناربیج، نازخاتون، باقالاقاتق، میرزاقاسمی، ترش‌تره و ماست‌های چکیده‌ی معروف آن، پنیر‌ محلی، میوه‌های تازه و خوشمزه بازار روز و... همه و همه سفر ما را خوشمزه و البته فراموش‌نشدنی کردند.

در یک پرانتز باید بگویم، اشپل واقعا بدمزه‌ست :دی از دوستان شمالی که بسیار به این تیکه تلخ بدمزه علاقه دارند عذرخواهی می‌کنم ولی اصلا نتوانستم ارتباطی با این به اصطلاح خارجی‌ها side-dish بگیرم ولی باقالی خام، سیر ترشی، گردو و گوجه خام که در کنار همه غذاها سرو می‌شود خیلی جذاب و دوست داشتنی‌ست.

روستایی که در آن اقامت داشتیم، سراوان بود. ویلا تنها ۱۰ دقیقه با سفید رود فاصله داشت و من یکی از صبح‌ها را به تنهایی تا سفید رود دویدم و باید بگویم لذتی که در trail دویدن هست، در هیچ چیز نیست. از همین ۳۰ دقیقه دویدن می‌توانم انگیزه برای دویدن‌های آتی بر روی آسفالت در هوای غبارآلود تهران جمع کنم تا دفعه‌ی بعدی، در این مسیر بیشتر توان دویدن داشته باشم. دویدن به من احساس سرزندگی و سبکی می‌دهد، باید بگویم لذت‌بخش‌ترین قسمت این است که وقتی صبح دویدم و در مسیر برگشت، غاز، اردک و مرغ ماهی‌خوار دیدم که بر روی سفیدرود پرواز می‌کرد و به دنبال شکار خود می‌گشت، چند لحظه‌ای از دویدن ایستادم و بدون اینکه به چیزی فکر کنم فقط تماشا کردم و لذت بردم.

همسفرهای خوب، نعمت بسیار مهمی‌ست؛ ادم باید در سفر منعطف، خوش‌رو و موافق نظر جمع باشد که خدارشکر جمع ۴ نفره ما همه موارد را داشت و مطمئن هستیم که دوباره با هم به سفر رفته و روزهای خاطر انگیزی را با هم طی می‌کنیم. به صورت random از سفر عکس‌هایی را برای یادگاری در ادامه مطلب می‌گذارم، امیدوارم که خوش‌تان بیاید.

 

نظرات  (۲)

  • زهرا احمدی
  • عکس ها پر از حس خوبن. همینطور متن خوبی نوشته بودید : )

    پاسخ:
    ممنون از لطف‌تون 
  • محمد عباسی‌فرد
  • آرش جان خوندن این سفرنامه جذاب برام لذت‌بخش بود و ممنون که انقدر خوب تجربه‌ات رو منتقل میکنی

    حقیقتا من تا به حال به شهر رشت سفر نکردم و مطمئنا باید تو لیست مقصد‌هام برای سفر بذارم

    تو این مدت هم که مزاحمت نشدم برای دیدار و گفتگو، کمی مریض احوال بودم و حتما هماهنگ میشم باهات

    خلی مخلصیم

    پاسخ:
    فدای مهربونی‌ت محمد دوست داشتنی؛
    من هم این چند وقت درگیر بودم، اخرهای تابستان بود و درگیر جمع کردن کارهای ۲ فصل اول سال و شروع ۶ ماه بعدی سال بودیم.

    امیدوارم زودتر خوب شی و ببینمت. 3>

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی