پوچ‌نوشته‌های یک جوان

جوانی در جستجوی چیستی هستی، چرایی زندگی و به دنبال تخلیه احساسات

پوچ‌نوشته‌های یک جوان

جوانی در جستجوی چیستی هستی، چرایی زندگی و به دنبال تخلیه احساسات

با اندوه روزگار چه کنم؟

يكشنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۵۷ ب.ظ

با اندوه روزگارمان چه کنم؟ حالا که دارم این نوشته رو می‌نویسم؛ یکی دیگر از دوستامون از پیشمون رفت. واقعا این جدایی‌ها و این رفتن‌ها که بعضی به خواسته فرد و بعضی به زور، بالجبار اتفاق می‌افتد بسیار اندوهگینم می‌کنه.

کسایی که من رو میشناسن می‌دونن که آرش اون خورشیدیه که همیشه به همه انرژی و نور می‌ده؛ می‌تابه و سعی می‌کنه در همه محیط‌ها و شرایط خودش رو پرانرژی و پر از زندگی نشون بده؛ خنده روی لبشه ولی آرش این روزها خاموشه.

آرش ارومه؛ اندوهگینه. با غمی که این روزها روی شونه‌های من سنگینی می‌کنه واقعا نمی‌دونم چیکار کنم؟ نه ذهن منطقی دارم و نه دنبال پیشرفتم. از آینده می‌ترسم و هر لحظه حال برام غمگینه و دیر می‌گذره.

خندیدن‌های از ته دلی وجود نداره، با خودم درگیرم و آروم‌‌آروم دارم اون چیزی که دنبالش بودم رو میون این حجم سنگین از غم گم می‌کنم. چند وقت پیش سوار مترو شدم؛ شور و نشاطی توش نبود؛ حرفی از دست‌فروش‌ها نبود؛ ایستگاه‌ها می‌رفتن و می‌اومدن و همه مات و مبهوت بودن،‌ شهر مرده بود. شهر توی الودگی هوا غرق شده بود، توی فساد و بوی کثافت همه‌جا رو گرفته بود.

۱/ می‌گذرونم.

۲/ اشکالی نداره که ناراحت باشم.

۳/ سعی می‌کنم تا جایی که می‌تونم به خودم سخت نگیرم.

۴/ این‌ها رو جز تجربه زیسته‌م حساب می‌کنم و سعی می‌کنم درس بگیرم.

image

در جست‌و‌جوی آزادی…

نظرات  (۱)

  • حدیث ملاحسینی
  • حال منم همینه‌. تک تک جملاتت رو حس می‌کنم با تمام وجودم.

    در هر صورت باید امیدوار باشیم و چاره‌ای جز این نیست.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی