پوچ‌نوشته‌های یک جوان

جوانی در جستجوی چیستی هستی، چرایی زندگی و به دنبال تخلیه احساسات

پوچ‌نوشته‌های یک جوان

جوانی در جستجوی چیستی هستی، چرایی زندگی و به دنبال تخلیه احساسات

۳ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

هر لحظه‌ی زندگی فرصتی‌ست برای یاد گرفتن

جمعه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۳۹ ب.ظ

دیروز وقتی داشتم با دوستم صحبت می‌کردم و توی اوج ناامیدی بودم، دیالوگ‌هایی جابه‌جا شد که خیلی تاثیر عمیقی روی من داشت. منِ آرش همیشه درگیر جمع کردن پول، کار کردن و مفید بودم و هیچ‌وقت به خودم احترام نمی‌ذاشتم و کارهای که دوست داشتم رو خفه می‌کردم که یا پس‌انداز کنم و یا اینکه وقتم رو صرف پول درآوردن کنم و بعد از مدتی که می‌گذره burn-out می‌شم؛ یا خودم رو با این قضیه گول می‌زنم و یا بهتره بگم می‌زنم که تو الان کار کن بعدا می‌ترکونی و میری کافه‌ت رو می‌زنی و اینا.

اما وقتی به موقعیت‌های باریکی از زندگی می‌رسی که واقعا از دست خودت و این دنیا خسته می‌شی؛ واقعا تمام احساسات دنیا از هورمون‌هات تا هوای ابری و دلگیر دست به دست هم می‌ده که فکر کنی یک Loserیی، به این نتیجه می‌رسی که واقعا دنیا ارزش این رو نداره که نقد رو به نسیه بدی.

احساس می‌کنم یکی از کارهایی که باید بکنم اینه که یک چیز جدید یاد بگیرم خارج از محیط دیجیتال و کار، یک حرفه‌ی دیگه که بتونم باهاش سرگرم بشم؛ یاد گرفتن الزاما مهارت نیست یک hobby جدید منظورمه. امروز رفتم و نزدیک به یک ساعتی دوچرخه سواری کردم، حس و حال خوبی داشتم. فکر می‌کنم ادامه‌ش بدم و آروم‌آروم جز dailyم بکنم‌ش مخصوصا این ۳ ماه بهار که هوا عالیه و می‌تونیم کلی از این هوای خوب استفاده کنیم.

می‌خوام سعی کنم بیشتر دوست‌هام رو ببینم و انتخاب‌های بهتری توی زمان‌هایی که قراره از دست بدم داشته باشم، جایی که دوست ندارم نباشم، آدم‌هایی که دوست ندارم رو باهاشون معاشرت نکنم و کاری که دوست دارم و چیزی که دوست دارم رو بخورم؛‌ به خودم احترام بزارم و از هر فرصتی که پیش میاد چیزهای جدید رو یاد بگیرم.

درسته شاید تکراری شده باشه و هر دفعه این رو می‌گم ولی واقعا زندگی همین لحظه‌هاست و اون‌قدر هم با ارزش نیست که بخوام جوونی‌م رو صرف دغدغه‌ی آدم بزرگ‌ها و رویاهای مادی بکنم، بنظرم با این مسیری که دارم پیش می‌رم توی اینده‌ی پیش‌روم هم به مادیات بهتری می‌رسم و هم اون points که توی ذهنم دارم رو بدست میارم؛ بهتره از خودم مراقبت کنم که وقتی بهشون رسیدم بتونم لذت بیشتری ازشون ببرم.

در ستایش نامرئی‌ها

دوشنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۱، ۱۰:۳۹ ق.ظ

در راستای ایده‌ها و نظریه‌های که برای زندگی خودم داشتم توی وبلاگ مرور می‌کردم همیشه به سادگی اشاره داشتم؛ یکی از چیزهایی که خیلی برام جذابه ستایش نامرئی‌های مهم زندگیه؛ ما یا بهتره بگم دنیای ما همیشه چیزهای قابل دیدن رو مهم می‌دونه مثل ماشین‌مون، خونه‌مون، شغل و موقعیت‌مون و این‌هاست که به ما احساس سرخوشی می‌ده و اگر کسی از ما بیشتر یا بهترش رو داشته باشه حالمون گرفته میشه ولی چیزی که واقعیت داره اینه که زندگی رو چیزهای مثل امید، مهربانی، همدلی و همدردی و کارهای انسان دوستانه و کمک کردن به دیگران زیبا می‌کنه ولی چون این‌ها عملا در زندگی روزمره و بین این حجم از سر و صدای شهری نامرئیه ما دائم گول می‌خوریم و می‌ریم سراغ مقایسه، بدست اوردن و بدست اوردن و تکرار.

داشتن یا بودن؟

وقتی آینده‌ی خودمون رو تصور می‌کنیم همش درباره داشته‌هامون فکر می‌کنیم و تمام تلاش‌مون رو می‌کنیم که بدست‌شون بیاریم، وقت و انرژی می‌ذاریم و وقتی بهشون نرسیم سرخورده می‌شیم و خودمون رو می‌بازیم. ولی اگر به فکر بودن باشیم ساده‌تر در این دنیای پیچیده زندگی خواهیم کرد. اگر در لحظه باشیم، بهترین خودمون رو انجام بدیم و از وقتی که داریم بهترین استفاده‌ای که در لحظه می‌تونیم داشته باشیم رو ببریم در ادامه‌ی زندگی فارغ از داشته‌هامون آروم می‌گیریم.

برای اینکه کمتر درگیر این تله بشیم چندین راهکار هست که می‌تونیم امتحان کنیم:

۱/ تصمیم‌گیری‌هامون رو برای رسیدن به این نامرئی‌ها تنظیم کنیم (مثال: از ساده‌ترین چیزها مثل یاد کردن دوست‌هامون شروع کنیم)

۲/ در قلب‌ و ذهن‌مون برای این نامرئی‌ها جا بذاریم (توضیح: خودمون رو برای سرمایه‌گزاری روی این نامرئی‌ها بازخواست نکنیم، ذهن حسابگر دنیای پیچیده‌ی من دائما خودم رو محک می‌زنه که چقدر این کار برای من سود داره و چی بهم می‌ده ولی اگر مهم رسیدن به این نامرئی‌ها باشه باید بتونیم فضایی در قلب و ذهنمون براش باز کنیم.)

۳/ به خودمون یادآوری کنیم (توضیح: برای مثال روی در یخچال، توی ماشین و یا اسکرین لبتاب برای خودمون یک جمله کوتاه یادآور بنویسیم)

۴/ درباره فرهنگ غربی و مصرف‌گرایی مراقب باشیم.

۵/ هروقت نامرئی‌ها رو پیدا نمی‌کنیم با تلاش بیشتر دنبال‌شون بگردیم. (متاسفانه خوبی دنیای مادی، بعد فیزیکیشه که همیشه قابل لمسه، وقتی احساس تنهایی می‌کنیم گوشی و سوشال مدیا برای ما قابل لمسه، وقتی که استرس می‌گیریم مرکز خرید نزدیک ماست ولی این نامرئی‌های با ارزش مثل ریموت کنترل نیستن که راحت در دسترس باشن.)
۶/ با هر هزینه‌ای که شده دنبال این نامرئی‌ها برو؛ چون که این‌ها با ارزش‌ترین دارایی‌هایی‌ن که می‌تونی داشته باشی.

برای حال امروز؛ برای ۱۴ اسفند

يكشنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ۱۱:۰۵ ب.ظ

امروز و الان که دارم این رو می‌نویسم بیشتر از ۲ هفته‌ست که وبلاگم رو باز نکرده بودم؛ درگیر روزمرگی‌های زندگی شدم و بسیار ناامید و لحظه‌های هم سرمست شدم ولی امروز با از دست دادن اون وضعیت روانی آرومم؛ دوباره تن اوردم به این وبلاگی که ۲ هفته خاک خورده بود و شروع کردم به نوشتن؛ تا شاید کمی آروم بگیرم.

شاید نوشته‌ی تلخی باشه؛ امیدوارم بعدا که برگشتم و این رو خوندم بهش بخندم ولی الان با این حجم از ناامیدی و سرافکندگی که نسبت به برنامه‌ریزی‌هام (که دارم فکر کنم اصلا مگه میشه داشت توی ایران) دارم فکر می‌کنم بعدا این نوشته برام تلخ باشه؛ اما وضعیت روانیم بخاطر گرونی‌ها و از دست رفتن امیدم برای یک سری chapterهایی مثل خرید خانه یا تاسیس یک کافه بسیار بهم ریخته‌ست. من توی زندگیم سعی می‌کنم بسیار منطقی باشم و هرزچندگاهی یک کاری بکنم که خوشحالم کنه و بر پایه احساساتم باشه ولی این روزها با این دلار، با این گرونی، با این تورم و علارغم تلاش و چند جا کار کردن و نسبتا درآمد خوبی به بقیه آدم‌ها داشتن و کم کردن انتظارات نمی‌تونم گاهی کاری که دلم می‌خواد رو بکنم و این اذیتم می‌کنه.

این نوشته از اون‌هایی نیست که توش نکته داشته باشه یا به نتیجه‌ای برسم (کمال‌گراییم گل کرده و میخوام بگم ببخشید که من آدم مفیدی نبودم)؛ صرفا تخلیه احساساتم و شاید درد و دل کردن با مخاطبیه که ندارم اما دلخوشیم به اینه که شاید این خشمی که توی وجودمه رو بجای رانندگی، رابطه و خانواده توی نوشته‌های وبلام خالی کنم که باعث ضرر بقیه نشه.

به هرحال خوندن مقاله‌های خودآگاهی، دقت به زندگی خوب و... رو از دست دادم؛ هرچند سعیم بر اینه که خوب تغذیه کنم؛ ۲ جلسه در هفته ورزش می‌کنم که گاهی ۳ جلسه هم میشه، بیشتر با دوست‌هام وقت می‌گذرونم ولی خب میخوام چند روزی رو تنها باشم تا به یک وضعیت ذهنی برسم؛ بنظرم زیاد با دوستان بودن برای منی که سعی می‌کنم خود واقعیم رو بروز ندم و من شروع کنم به اروم کردن اون‌ها فقط خودم رو ناراحت‌تر می‌کنه و باید خودم رو توی اولویت قرار بدم. شاید دویدن رو شروع کنم تا یکم از این روز‌ها فرار کنم.