پوچ‌نوشته‌های یک جوان

جوانی در جستجوی چیستی هستی، چرایی زندگی و به دنبال تخلیه احساسات

پوچ‌نوشته‌های یک جوان

جوانی در جستجوی چیستی هستی، چرایی زندگی و به دنبال تخلیه احساسات

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

زندگی سالم؛ یا زندگی با شورت‌کات‌ها؟

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۱:۰۹ ق.ظ

از نوشته‌هام مشخصه که چند وقتیه درگیر بازبینی سبک زندگی و نگاهم به رویدادهایی هست که داره برام اتفاق می‌افته؛ تک‌تک کلمات و کارهایی که در طی روز انجام می‌دم و انتخاب‌هایی که می‌کنم رو بازبینی می‌کنم و سعی می‌کنم نسخه‌ی بهتری از خودم رو برای خودم بسازم.

یکی از چیزهایی که این روزها بسیار درگیرم کرده انتخاب در سبک زندگیه که در پیش گرفتم، اگر بخوام خیلی سریع بنویسم و از حرف‌های اولیه دوری کنم، داستان از اینجا شروع میشه که با شروع فصل بهار و تابستون و بهتر شدن هوا شروع کردم به دویدن، با شروع کردن به دویدن احساس می‌کنم دوپامین ببیشتری و بلند مدت‌تری درونم ترشح میشه؛ یک دوپامینی که بیشتر از سوشال مدیا می‌مونه، بیشتر از پرخوری عصبی بهم لذت می‌ده و در کل خیلی بهتره. برای همین شروع کردم به تحقیق که چرا اینجوری شده و دلیل‌ش چیه؟

Dopamine Quote – Designs Cave

در یکی از مقاله‌هایی که داشتم می‌خوندم متوجه شدم که بالا بردن دوپامین (هورمونی که باعث لذت می‌شه و از طرق مختلف می‌شه افزایش‌ش داد) می‌تونیم راه‌های شورت‌کاتی رو پیش ببریم مثل سوشال‌مدیا، الکل، خودارضایی و… یا اینکه با سبک زندگی بهتر دوپامین بهتری در مدت طولانی‌تری تزریق کنیم. این دوپامین (نوع دوم) بیشتر در بدن می‌مونه و خب برای همینه که بعد از مدتی واقعا اعتیاد آورتر از قبلی‌ها هم هست. یعنی شما اگر می‌بینید که یکی داره مثل دیوونه‌ها ۳ روز در هفته می‌دوعه و crave می‌کنه براش بخاطر اینه که دوپامین دویدنه به مراتب بیشتر و خواستنی‌تر از دوپامین‌های کوتاه مدته؛ بدی‌ش اینه که اگر consistency توش نباشه بعد از مدتی فراموش می‌شه و دیگه مسیرت عوض میشه.

برای منی که شروع به دویدن کردم، بنظرم ۳ روز در هفته دویدن (مجموع ۱۵ تا ۲۰ کیلومتر) و یک جلسه کوه‌نوردی آخر هفته داره منو روی اخرین levelیی که می‌تونم متصور بشم می‌زاره. برام نه وزنم مهمه و نه خوش استایل شدنم، فقط می‌خوام این هورمونه تنظیم بشه. دفعه‌های قبلی که می‌دویدم به دنبال یک هدف بودم ولی اینبار فقط می‌خوام شروع کنم به دویدن برای اینکه دویده باشم و هیچ هدفی رو دنبال نکنم که اگر بدستش نیارم ناراحت بشم.

بنظرم این خودش یک موهبته که بتونی خودت رو درگیر metricها نکنی و فقط بری جلو تا از همون لحظه لذت‌ ببری. این که بعضی از افراد رو می‌بینم سال‌ها دارن ی کاری رو می‌کنن (نه الزاما ورزش، حتی خوردن الکل) بخاطر اینه که واقعا از اون مسیره لذت می‌برن ولی وقتی توی دنیای مدرن به همه چیز goal-based نگاه کنی خیلی از لذت‌ها ازت گرفته می‌شه.

الان که دارم تایپ می‌کنم و می‌خونم گره‌های ذهنی‌م که فقط دنبال achieve کردنه رو در میارم اینکه واقعا این چیز کوچیک لذت بردن برای من در گذر زمان بخاطر شرایطی که توش بودم سخت شده بود واقعا ناراحتم می‌کنه ولی خوشحالم که دارم پیداش می‌کنم و از این به بعد قراره بهتر زندگی کنم.
 

یادآوری عظمت‌های فانی

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۹:۱۸ ق.ظ

مرگی که حتما خواهد آمد اما معلوم نیست کی، امنیت زندگی را از بین می‌برد. اگر تو نمی‌دونی که کی می‌میری ولی حتما می‌میری، این لحظه‌ای که در اون هستیم شاید تنها فرصت ما از زندگی باشه؟ کی می‌دونه لحظه‌ی دیگری هست؟ اگر من همه فرصتم، همه سهمم از زمان همین باشه باید چیکار کنم؟ مطمئنا اولویت‌بندی می‌کنم؛ مطمئنا این لحظه رو از دست نمی‌دم.

آن قصر که با چرخ همی زد پهلو / بر درگه آن شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای / بنشسته همی گفت که کوکو کوکو؟

و این فانی بودن همه چیزهای که ما عظیم پنداشتیم یک تلنگر به بشره! جمع نکن،‌ برا چی میخوای جمع کنی؟‌ دیگه میخوای از جمشید بالاتر باشی؟

آن قصر که جمشید در او جام گرفت / آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

 

پیش باد، بماند به یادگار.

فروردین، لحظه‌ای که زندگی کردم

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۰:۰۸ ق.ظ

امسال، همونجور که توی نوشته قبلی هم گفتم میخوام بیشتر زندگی کنم و در همین راستا میخوام آخر هر ماه (اگر تونستم و حال‌وحوصله‌ش بود) درباره ماهی که گذشت چند سطری بنویسم؛ بنا به همین دلیل این نوشته رو آغاز می‌کنم.

فروردین ماه عجیبی بود، عید دیدنی و دیدار با دوستان و آشنایان که از اواخر اسفند شروع شد و تا ۱۴ فروردین ادامه داشت، رفتن یکی از عزیزترین دوستانم از ایران، تنهاتر شدن و خب در همین راستان سخت جون‌تر شدن و انگیزه گرفتن برای رفتن… (اگر این بهونه‌ای نباشه برای فرار از این حجم استرسی که دارم حمل می‌کنم.)

از طرفی با اینکه آدم مذهبی نیستم ولی ماه‌ رمضون یک حس‌وحالی عجیبی برای من داشته و داره، من روزه‌م رو می‌گیرم و این بالا بردن تاب‌آوریه برام یک تمرینه؛ نخوردن قهوه توی این ماه از سخت‌ترین کارهاست که من ۱۵-۲۰ روزی‌ رو تمرین کردم و خب خیلی سخت بود، اگر یک روزی حوصله داشتم درباره‌ش می‌نویسم چون انرژی‌م خیلی پایین می‌اومد و به کارم لطمه زد.

The Brand Brief Behind Nike's Just Do It Campaign

توی فروردین مدل کاری‌م رو بیشتر آنالیز کردم تا بهترین نتیجه رو بگیرم؛ فهمیدم که چطوری باید خودم روی توی flow قرار بدم تا روزهایی که خیلی درگیری دارم از این ذهن آشفته و شاید بازیگوش فرار کنم. جمله‌/عبارت فقط شروع کن برام بیشتر معنی پیدا کرد و تسک‌های مونده‌ی روی ذهنم خیلی کمتر شد و از todoist برای هندل‌ کردن‌ش استفاده کردم که شاید بعدا درباره مدل تسک‌بندیم هم نوشتم.

۲ بار، یک بار برای عید و یک بار هم برای تعطیلات عید فطر رفتم سمت خوزستان؛ سفر که نمیشه گفت ولی همین فضا عوض کردن و آشنا شدن با مناطق بومی و مردم‌ و… برام خیلی الهام‌بخشه. مردمانی کشاورز که نان، جان و خوابشان از همه‌چیز برایشان عزیزتره و همین قشنگ‌ترین چیزه که میشه یاد گرفت ازشون.